• دوشنبه 3 دی 03


شعر شهادت امام جعفر صادق(ع) -( گر چه آخر به لبانم گل لبخند آمد )

2649
4

گر چه آخر به لبانم گل لبخند آمد
آه مادر، نفسم از عطش بند آمد
بال و پر می زنم و بال و پرم می سوزد
جرعه آبی که تمامِ جگرم می سوزد
منم آن دل که ز داغ تو به دریا می زد
روضه خوانی که شرر مرهم دریا می زد
نیمه جانی که در آتش پیِ طفلانش بود
شعله وقتی ز درِ سوخته بالا می زد
مو سپیدی که دو دستش به طنابی بستند
پیرمردی که نفس در پیِ آن ها می زد
آن طرف گریه ی طفلان منو در این سو
خنده بر خستگی ام، دشمن زهرا می زد
آه از آن بزم شراب که در آن افتادم
یاد آن زخم که نامرد به لب ها می زد
یاد آن طفل که زنجیر تنش مانع بود
تا ببیند که به آن چوب کجا را می زد
همه ی قدرت خود جمع نمود، اما دید
خیزران را به لب زخمیِ بابا می زد
ترکه اش گاه به رخ، گاه به دندان می خورد
در عوض عمه ی ما بود که خود را می زد

  • دوشنبه
  • 4
  • شهریور
  • 1392
  • ساعت
  • 14:41
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران