کسی با روح من آمیخت در طوفان دلتنگی
مرا در حسرتی پیچید در کوران دلتنگی
تمام آنچه با خود داشتم با خود از اینجا برد
و اشکم روی دستم ماند بر دامان دلتنگی
دلم سیر است از این دست شادی ها، شبی ای کاش
به پای سفرۀ غم می شدم مهمان دلتنگی
دلم شد بیت الاحزانی، همه اشک و همه اندوه
بقیعی تازه شد دل، این غریبستان دلتنگی
در این حال و هوا همراه با اندوه شیرینت
طراوت می دهد جان مرا باران دلتنگی
صدایم کن، و گرنه در سکوتی گنگ می پوسم
رهایم کن رهایم کن، ازین زندان دلتنگی
در این فصل پریشانی، نگاهت را مگیر از من
کنون من ماندم و یک روح سرگردان دلتنگی
سلام ای غربت معصوم ای روح سترگ عشق
درود ای بهترین آغاز بر پایان دلتنگی
تمام شعر من اندوه شد ای عاشق صادق
مگر از خاطراتت پر شده دیوان دلتنگی
شاعر : سید مهدی حسینی
- شنبه
- 9
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 5:9
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
سید مهدی حسینی
ارسال دیدگاه