آقا تو را چون حیدر کرار بردند
در پیش چشم بچه های زار بردند
تو آن همه شاگرد داری پس کجایند!
آقا چه شد آن شب تو را بی یار بردند؟
این اولین باری نبود اینطور رفتید
آقا شما را اینچنین بسیار بردند
وقتی شما فرزند ابراهیم هستی
قطعاً شما را از میان نار بردند
آن شب میان کوچه ها با گریه گفتی
که عمه جان را هم سر بازار بردند
یاد رقیه کردی آنجا که شما را
پای برهنه از میان خار بردند
این ظاهر درهم خودش می گوید آقا
حتما شما را از سر اجبار بردند
سخت است اما آخرش تابوتتان را
آقا هزاران شیعه در انظار بردند
شاعر : مهدی نظری
- یکشنبه
- 10
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 4:48
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مهدی نظری
ارسال دیدگاه