امیر آسمونیا داره از راه می رسه
روی بال رنگین کمونا داره از راه می رسه
دلبر، سرور، محشر، پاره ی قلب پیمبر
آقا،ی این، دلها، عزیز حضرت حیدر
عالِم آل پاک پیغمبر داره پا میذاره به روی ابرا
حیدر کرار دسته ای از گل داره میده دست حضرت زهرا
ای والله اومده چه دلربایی
به به به چه امیر با وفایی
نمی دونی آسمونیا که چه نعمتی میدن
دوباره به دست گداها غذا حضرتی میدن
آقا، آقا، آقا، گدای خونه ات و دریاب
مولا، مولا، مولا، منم کبوتر بی تاب
پای سجاده خیره به گنبد تسبیح اشکامو رو دست می گیرم
جوابش خوبه استخارم که یه روزی بین صحن تو بمیرم
ممنونیم پا گذاشتی توی ایران
آقاجان داری صدهزارتا سلمان
تعریف بهشت تو صحن تو حرف گزافیه
دور حرم قشنگ تو وای عجب طوافیه
مست، مست، مستم، به پای تو بنشستم
بنگر، آقا،ی من، خالیه کاسه ی دستم
به تو دل بستم تا ابد مستم نوکرت هستم من دیگه چی میخوام
زیارتنامه می خونم امشب پایین پای تو می بندم احرام
صحن تو عین مسجدالحرامه
تو دستت برات کرببلامه
شاعر : رضا تاجیک
- شنبه
- 16
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 13:7
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رضا تاجیک
ارسال دیدگاه