اَسما من ِ غمدیده دارم میروم سوی جنان
با سوز و آه و ناله و خون دل و اشک روان
او/جز قلب زار و/مضطر ندارد
شب عروسی/مادر ندارد
جان تو و جان گلم/در گلشن ولایت
گلچین کند بر یاس من/بعد از نبی جنایت
آه...آه و واویلا...
در شعب بوطالب دهم جان و به فکر کوثرم
آتش گرفته از غم سنگین دیوار و درم
آه/روزی رسد که/با قلب خسته
گردد گل من/ساقه شکسته
من میرَوَم اما ز جان در اضطراب اویم
جان میدهم اما کسی سیلی نزد به رویم
آه...مظلومه ام من...
این ماجرا گذشت و وقت محنت و عزا رسید
فصل عزای کوثر قرآن مصطفی رسید
آه/اسما بریزد/آب روان را
علی بشوید/آن قد کمان را
گل کرده اسما بر لبش آوای بی قرینی
کجایی ای خدیجه تا فاطمه را ببینی
آه...مظلومه زهرا...
شاعر : حاج امیر عباسی
- سه شنبه
- 19
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 13:58
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
امیر عباسی
ارسال دیدگاه