• دوشنبه 3 دی 03

استاد حاج غلامرضا سازگار

خلیل بی تیر شهات امام علی ع-(اي ابر مرد عالم خلقت)

3903
2

خلیل بی تیر

شهات امام علی ع

اي ابر مرد عالم خلقت
ركن اركان محكم خلقت
اي ولي خدا و جان رسول
پدر كل دودمان رسول

 

وصفت اين بس كه ذات لم يزلي
گفت اعلا منم، علي است علي
روح تو روح احمد است علي
تو محمد ، محمد است علي
اين شنيدم چو خواجة لولاك
به سما برگذشت از سر خاك
پاي بر اوج نه فلک بگذاشت
رفت آنجا كه وهم راه نداشت
رفت جايي كه بود فوق وجود
غرق گرديد در هوالموجود
در فروغ جمال ذوالمننش
لرزه افتاده بود بر بدنش
خالق لم يزل نگاهش داشت
دست رحمت به شانه اش بگذاشت
تو براي شكستن بت ها
پا نهادي به جاي دست خدا
تو نبي را تمام جان و تني
تو به دوش رسول بت شكني
تو فراتر ز وهم هر بشري
حيدري يا خليل بي تبري
هر بتي كز ارادة تو شكست
يا علي گفت و دل به مهر تو بست
همه بت ها به سجده افتادند
همه برتو سلام مي دادند
جز تو نفس نفيس احمد كيست
ساقي كوثر محمد كيست
به تو رفعت گرفت ميكاييل
زتو تعليم يافت جبراييل
تو درخشنده اي چو بدر به بدر
تو شرف داده اي به ليلة قدر
تو نود زخم در احد دیدي
باز دور رسول گرديدي
تو همانا حيات قرآني
آل عمران و نور و فرقاني
كرم از بذل تو كرم گرديد
حرم از فیض تو حرم گردید
تو خدا را به چشم دل ديدي
تو به قرآن حيات بخشيدي
تو به هر عصر رهبر همه اي
تو همانا امام فاطمه اي  سلام الله علیها
تو تمام علوم را زبري
تو هماره ز علم پيشتري
تو همان شمع انجمن هايي
همه جا بين جمع تنهايي
تو همان راز ناشناخته اي
كه همه خلق را شناخته اي
نخل ها تشنة دعاي تو اند
چاه ها عاشق صداي تو اند
شمع معراج مصطفايي تو
يا چراغ خرابه هايي تو
هم كلام خداي حي قدير
هم نشين و رفيق پير فقير
مهر تو مي برد زدشمن دل
كرده بودی سفارش قاتل
تا گل از قلب خاك مي رويد
مسجد كوفه يا علي گويد
مهرباني همان سلالة توست
گل زخم هزار سالة توست
عدل و آزادگي رسالت توست
باعث قتل تو عدالت توست
عدل را داده اي تو استقلال
به دليل چراغ بيت المال
گرچه فرقت شكافت تا ابرو
مسجد از خون تو گرفت وضو
به دعا دادي از دعا پرواز
به نمازت نماز برد نماز
به تو توحيد و عدل زيست علي
به تو شمشير خون گريست علي
آسمان خسته بود از غم تو
زخم شمشير گشت مرهم تو
همه مشتاق وصل يار شدي
تا به شمشير رستگار شدي
خون تو اشك چشم بينش بود
زخم تو زخم آفرينش بود
داغ تو داغ انبيا همه بود
داغ قرآن و داغ فاطمه سلام  الله علیها بود
اي فلك مسند خرابه نشين
اي همه آسمان به خاك زمين
نان و خرما به دوش در دل شب
فقرا را چراغ محفل شب
آن يتيمي كه دل به مهر تو باخت
پدرش بودي و تو را نشناخت
به تو و غربتت قسم مولا
ناشناسي هنوز هم مولا
تا نفس از نهاد برخيزد
اشك "ميثم" به مقدمت ريزد

  • یکشنبه
  • 30
  • مرداد
  • 1390
  • ساعت
  • 16:32
  • نوشته شده توسط
  • مهدی نعمت نژاد

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران