به تاب و تَعبَم من، ز غم لَبالَبم من
اگر که زنده ماندم، رَهین زینبم من
منم یوسف زهرا که مانده ام به صحرا
واویلا واویلا
******
منم غریب شهری، که آشنا ندارد
کسی جز غُل و زنجیر، به من وفا ندارد
منم یوسف زهرا که مانده ام به صحرا
واویلا واویلا
******
اگر مرا نکشتند، نه اینکه بود امانم
عدو گمان نمی کرد، که من زنده بمانم
منم یوسف زهرا که مانده ام به صحرا
واویلا واویلا
******
چنان عدو دو پایم، به زیر ناقه بسته
که دانه های زنجیر، به اُستخوان نشسته
منم یوسف زهرا که مانده ام به صحرا
واویلا واویلا
******
به عمّه بس جفا شد، چو ماهِ نو، دو تا شد
شد آنگونه هِلالی، که انگشت نُما شد
منم یوسف زهرا که مانده ام به صحرا
واویلا واویلا
شاعر : حاج علی انسانی
- دوشنبه
- 25
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 8:18
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حاج علی انسانی
ارسال دیدگاه