پر پر نزن که بال و پرت لطمه میخورد
گریه نریز چشم ترت لطمه میخورد
بر روی خاک غلط نخور تو صنوبری
سر خم نکن که برگ و برت لطمه میخورد
با زهر همسرت جگر آتش گرفته ای
اندوه قلب شعله ورت لطمه میخورد
آه ازصدای وا ابتایت عزیز من
ضجه نزن عطش،پدرت لطمه میخورد
آیینه ی شکسته شدی،تکه تر شدی
با آب ریخته ،جگرت لطمه میخورد
شکر خدا مغیره در این بزم غایب است
ورنه به بازو و کمرت لطمه مخورد
حتی پسر که داشته باشی سپر شود
در بین جمعیت سپرت لطمه میخورد
آه از غریبی تو که خواهر نداشتی
اکبر که داشتی پسرت لطمه میخورد
بی فایدست سر به سر محملت نزن
با این صدا فقط به سرت لطمه میخورد
شاعر : مجتبی فلاح نیا
- دوشنبه
- 25
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 12:46
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مجتبی فلاح نیا
ارسال دیدگاه