نيش و كنايه هاست كه از يار مي خورم
از دست يار زهر شرر بار مي خورم
اصلا به جنگ و نيزه و لشكر نياز نيست
وقتي ميان خانه ز دلدار مي خورم
دارم ز همسري كه ز من جز صفا نديد
چوب كدام تندي رفتار مي خورم
شعله شود بلند از اين زخم بر جگر
تا آب از دو چشم گهر بار مي خورم
از اين صداي هلهله آزار مي كشم
با جان خسته غصه ي بسيار مي خورم
وقتي كه مي برند مرا روي پشت بام
با صورتم به گوشه ي ديوار مي خورم
پهلو شكسته مادر كم سن و سال من
ديگر بيا كه حسرت ديدار مي خورم
شاعر : مهدی رحیمی
- دوشنبه
- 25
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 15:18
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رضا رسول زاده
ارسال دیدگاه