بابا رضا بیا نفس آخر من است
سوزان میان تب همه ی پیکر من است
تا آه می کشم ز لبم لاله می چکد
یک باغ سرخ رنگ به دور و بر من است
آیینه ی جوان کبود علی شدم
چشم انتظار دیدن من مادر من است
خواهر نداشتم که کند گریه در غمم
قلب کنیزهای حرم مضطر من است
هر مرد درد خویش بگوید به همسرش
غربت ببین که قاتل من همسر من است
با هلهله عزای مرا گرم می کند
حالا که روی خاک فتاده سر من است
بر آب آب گفتن من خنده می زند
خوشحال در برابر چشم تر من است
با یاد کام تشنه ی آقای بی کفن
خشکیده و ترک ترک این حنجر من است
شاعر : رضا رسول زاده
- دوشنبه
- 25
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 15:21
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رضا رسول زاده
ارسال دیدگاه