کوچکترين امام مصيبت کشيده است
از بازماندگان غروب سپيده است
ازبس که گريه کرده سرش درد مي کند
اندازه ي تمام حرم داغ ديده است
در قاب چشم او که هميشه ز خون تر است
تصويري از جنازه ي مشکي دريده است
بر پاي او نشان اسيري نشسته است
از بس به روي خار مغيلان دويده است
جشن و سرور و شادي و سنگ و سر امام
فهم کسي نميرسد آنجا چه ديده است
ويرانه ها و قصه ي يک دختر اسير
او هم خجل ز روي مه آن شهيده است
اين خاندان به نام علي پر تعصبند
او ناسزا به نام علي هم شنيده است
شاعر : رضا تاجیک
- چهارشنبه
- 27
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 6:14
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رضا تاجیک
ارسال دیدگاه