شميم زلف تورا بادها كجا بردند
مقام قدِّ تورا خاكها چرا بردند
چگونه باب حوائج نخوانمت اي پير
كه حمله بر تو چنان باب،حلقه ها بردند
درختها به مقام تو غبطه ها خوردند
كه دست را ز دلِ خاك بر دعا بردند
تو پيري و به خدا صحبت از جنين كردي
تورا به هفت سيه چال،بيصدا بردند
تورا ز دور لباسي تهي ز پيكر ديد
ز بس كه جوهره ي پيكر تورا بردند
ز ربناي تو آوازها الهي شد
ز يك نماز تو رقّاصه را كجا بردند!
تو آن گلي كه چو از ساقه ات شكسته شدي
ميان راه ، تورا همرهِ صبا بردند
به روي تخته چه ميكرد آفتاب خدا؟
كسي كه عطر تنش را فرشته ها بردند
ز احترام نكردند بر تن تو كفن
پي صواب كفنها جداجدا بردند
چه رتبه ايست در اين تشنگي كه معصومين
به گاهِ مرگ،رهي سوي كربلا بردند
شاعر : محمد سهرابی
- چهارشنبه
- 27
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 7:54
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد سهرابی
ارسال دیدگاه