كاظمين امشب سراپا غرق ماتم گشته است
گوئيا بار دگر بوي محرم گشته است
خاك اين شهر بوي مرگ وبوي باران ميدهد
يك خبر از حجره اي بر جمع ياران ميدهد
كنج آن حجره غريبي از تبار فاطمه ست
با نواي خسته اش آهسته او در زمزمه ست
ناله غمبار او آذر به خرمن ميزند
پيش قاتل سوزد واو حرف رفتن ميزند
اين كه مي پيچد به خود نام علي بر لب بود
اين گل خير النساء وعمه اش زينب بود
گاهي از سوز جگر بر سينه اش آذر زند
هم چو مرغي بسملي پر پر به پشت در زند
گاهي بر ديوار وگاهي دست به پهلو ميزند
روي خاك افتاده وحرفي ز بازو ميزند
گاهي ياد كودكان ومشك پاره ميكند
گاهي ياد گريه هايه نور ديده ميكند
گاهي ياد خون رگهايه بريده ميكند
آندمي كه گرد او نامحرمان كف ميزدند
ياد كوفه بوده دورعمه اش دف ميزدند
آن كنيزاني كه خنده بر گل طا ها زدند
گوئيا سيلي به روي حضرت زهرا زدند
-------------------------------------
شاعر : رضا اعظمی
- چهارشنبه
- 27
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 8:41
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
رضا اعظمی
ارسال دیدگاه