شب شب فرار ، غصه و غمه مِیخونه ی مستان ، کنج حرمه
خشکی میخونه ، بارون اومده مجنون میخونه ، جانان اومده
نوکر میخونه ، سلطان اومده
شهر و گلستون کنید لب ها رو خندون کنید
به صرف شام حضرتی ، عالم و مهمون کنید
دسته ی گل بیارید دل روی دل بکارید
برا ولی نعمتتون سنگ تموم بذارید
السلطان ، یا امام رضا
******
وقتی روی دست ، نجمه خاتونه هلهله رو لبهای آسمونه
لبخند رو لب ، آقا می شینه وقتی که میگن ، اهل مدینه
نجمه شبیه ، ام البنینه
میون این خنده هاش میگه تو گوشش باباش
گل پسرم هوای ایرونیا رو داشته باش
تو فاطمه تباری وارث ذوالفقاری
برا جوونای ولایی هیچی کم نذاری
برا ولی نعمتتون سنگ تموم بذارید
السلطان ، یا امام رضا
******
بازم شده فصل ، بیقرار شدن آرزومه با یک ، گل بهار شدن
شیعه میدونه ، آقاش میرسه خشکی که بیاد ، دریاش میرسه
روزای خوش و زیباش میرسه
شب شب پر نوریِ آرزوم اینجوریِ
به زودی ایشالا میریم ، کربلا و سوریه
عازم مِیخانه ایم تشنه ی پیمانه ایم
منتظر اشاره ی رهبر فرزانه ایم
السلطان ، یا امام رضا
شاعر : حمید رمی
- چهارشنبه
- 27
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 9:20
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
حمید رمی
ارسال دیدگاه