شهر مدینه نور گرفت از نگاه تو
روشن شد از فروغ رخ همچو ماه تو
ای زینب ای شکوفۀ گلزار مرتضی
ای آن که هست باغ ولا جلوه گاه تو
چون بوی گل که دامن گل هست جای او
دامان پاک فاطمه شد جایگاه تو
در گوش تو چه گفت که لب بستی از فغان
افتاد چون به روی حسینت نگاه تو
تا پرده دار عصمت و شرم و حیا شدی
حق در عفاف و شرم و حیا شد گواه تو
اندیشه را به درک مقام تو نیست راه
تا عرش کبریاست چو معراج جاه تو
فردا که نامۀ عملم را کنند باز
با اشک شرم خویشتنم عذرخواه تو
روزی که آفتاب قیامت کند طلوع
ای کاش جا دهند مرا در پناه تو
تا رشته ای ز چادر تو آورد به دست
چون خاک ره نشسته «وفائی» به راه تو
شاعر : استاد سید هاشم وفایی
- پنج شنبه
- 28
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 15:28
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد سید هاشم وفایی
ارسال دیدگاه