• شنبه 3 آذر 03


شعر شب سوم حضرت رقیه(س) -( کیست رو کرده به کاشانه من )

6725
28

کیست رو کرده به کاشانه من
نور باران شده ویرانه ی من
طبقی جلوه کند در نظرم
می دهد مژده ی وصل پدرم
از طبق نور درخشید امشب
شد عیان صورت خورشید امشب
نیش ها بر دلم امشب نوش است
ماه من زیر همین سرپوش است
با ادب دست به سویش آرم
پرده از ماه رخش بردارم
عمه جان این سر پاک پدر است
تو نگفتی پدرت در سفر است
آشنایی تو ، حبیب تو منم
مهماندار غریب تو منم
تو چراغ شب خاموش منی
عوض من تو در آغوش منی
ای به قربان سرت گریه مکن
من نشستم به برت گریه مکن
لاله ی پرپر باغ زهرا
عوض آن که ببوسی تو مرا
من ببوسم رخ نورانی تو
خون کنم پاک ز پیشانی تو
تو اگر دست نداری پدرم
تا نگیری ز عنایت به برم
من سرت را به بغل می گیرم
ناله ای می زنم و می میرم
اشک از چشمان تو را نوش کنم
عطش خویش فراموش کنم
گر چه از هجر رخت دلخونم
امشب از آمدنت ممنونم
هر مسافر ز سفر باز آید
طرفه سوغات به دستش باید
تو چرا عمر سفر طی کردی
صورت غرقه به خون آوردی
دختر از رنج  اسارت می گفت
چشم بابا به اشارت می گفت
دخترم نیش مزن بر جگرم
آمدم تا که تو را هم ببرم
دخترم همسفرت بودم من
پیش یا پشت سرت بودم من
یاد داری ز شتر افتادی
چهره بر خاک زمین بنهادی
سر من بود به نی دست عدو
نیزه ناگه به زمین رفت فرو
من به هر سو می گردیدم
از سر نیزه تو را می دیدم
من نگاهم به تو و صحرا بود
تو سرت در بغل زهرا بود
بسکه با سوز مرا می خواندی
بر سر نیزه مرا سوزاندی

 

  • شنبه
  • 30
  • شهریور
  • 1392
  • ساعت
  • 5:44
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



مسلم

بی باک
یاحسین شفای طاها بده

چهارشنبه 4 فروردین 1400ساعت : 07:14

ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران