ای سری که بر نیزه همچون ماه تابانی
سرور شهیدانی ، سرور شهیدانی
در برابر چشمم ، روی نی نمایانی
سرور شهیدانی ، سرور شهیدانی
من که خسته ام بابا ، دلشکسته ام بابا
قلب کوچک خود را بر تو بسته ام بابا
چون ز گلبون باغت ، تازه رسته ام بابا
روی نیزه از دختت ، می کنی نگهبانی
همچو گل به دامان گلشن تو پژمردم
تو شقایق زیبا ، زیب این گلستانی
میوه دل زهرا ، سرو گلشن حیدر
لحظه ای نظر فرما ، زیر نیزه از دختر
خصم دین زند هر دم ، تازیانه ام بر سر
کی پدر روا باشد ، این چنین مسلمانی
شمع روشن توحید ، ای سکینه قربانت
جان دهم چو پروانه ، پای شمع سوزانت
لعل تو پر از خون و اشک غم به چشمانت
در برابر چشمم روی نی نمایانی
- شنبه
- 30
- شهریور
- 1392
- ساعت
- 6:12
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه