کرده ام نذر گدای سر کویت باشم
دل به دستت بدهم مست سبویت باشم
ای تو دریای کرم بر من بی دل مپسند
شاخه ای خشک شده بر سر جویت باشم
آرزو بر دل ما نیست جفا پس ای دوست
کی شود قطره ای از آب وضویت باشم
ده نشان از کرمت خال لبت یار دلم
من ز خال لب تو، تشنه رویت باشم
به منم جام بلا ده که شوم محرم تو
تا منم سامع آن سر مگویت باشم
شاعر جعفر ابوالفتحی
- جمعه
- 18
- شهریور
- 1390
- ساعت
- 4:26
- نوشته شده توسط
- جعفر ابوالفتحی
- شاعر:
-
جعفر ابوالفتحی
ارسال دیدگاه