• جمعه 2 آذر 03

 قاسم نعمتی

شعر دفاع مقدس -( سلام ای قبلۀ دلدها دوکوهه )

50272
8

سلام ای قبلۀ دلدها دوکوهه
سلام ای وادی الزهرا دوکوهه
سلام ما به صبح و صبحگاهت
نسیم کربلا دارد پگاهت
سلام ما به سرخیِ غروبت
سلام ما به آه ِ سینه کوبت
سلام ما به گردان های لشگر
سلام ما به سردارانِ بی سر
سلام ما به پیکر هایِ در دشت
چه گردان ها که رفت و دسته برگشت
سلام ما به مستان سحر ها
قنوت و چشم گریانِ سحرها
چه ساعاتی که عاشورا شد اینجا
شهادت نامه ها امضا شد اینجا
سلام ما به لبخند شهیدان
به ذکرِ رویِ سربندِ شهیدان
سلام ما به گُم نامانِ  لشگر
به تسبیحاتِ یا زهرایِ معبر
همان هایی که عمری نذر کردند
اگر رفتند دیگر بر نگردند
سلام ما به خاکی که بهشت است
به رویِ آن به خطِ خون نوشت است
به نقدِ جان بیا بازارِ معشوق
تنِ بی سر بیا دیدارِ معشوق
به هرکس اشک و سوز و آه دادند
هم او را پایِ سفره راه دادند
دوکوهه السلام ای خاکِ غربت
مناجاتِ حسینیه همت
دوکوهه خسته و دلگیر هستم
خجل از یار و سر به زیر هستم
دوکوهه این دلم خیلی گرفته
برایِ دیدنِ لیلی گرفته
دوکوهه شهرِ ما شهرِ خدا نیست
کسی با غربت ما آشنا نیست
دوکوهه زندگی ها زندگی نیست
کسی دیگر به فکر بندگی نیست
دوکوهه قلب آقا را شکستند
همه دنبالِ دنیایِ خود هستند
دوکوهه مهدیِ زهرا غریب است
میانِ خیمه در صحرا غریب است
دوکوهه تا که می گیرد دل ما
رویم آرام تا بهشت زهرا
دوکوهه هرشبِ جمعه به زاری
رود هرکس کنارِ یک مزاری
دوکوهه آمدم پیشت بمانم
برایت روضۀ زهرا بخوانم
دوکوهه سینه زن ها را صدا کن
میان داری نما و کوچه واکن
دوکوهه کوچه گفتم وای کوچه
چه می دانیم از معنایِ کوچه
دوکوهه راهِ مادر را گرفتند
تمام ِ هستِ حیدر را گرفتند
دوکوهه مادرِ ما داد می زد
میانِ شعله ها فریاد می زد
دوکوهه پیکرِ او ضربه ها خورد
به واللهِ لگد را بی هوا خورد
دوکوهه پهلویِ مادر شکسته
قلافی بازویِ مادر شکسته
دوکوهه خاک بر چادر نشسته
علی را می کشیدند دست بسته
دوکوهه خوب شد فضه رسید و ....
به دور فاطمه چادر کشید و ...
دوکوهه اهل خانه اهل دردند
همان جا محسن اش را دفن کردند
دوکوهه کن دعا مهدی بیاید
گره از ابروی مادر گشاید

شاعر : قاسم نعمتی

  • سه شنبه
  • 2
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 4:36
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران