نشسته بر دلم داغ عظیم و بی کرانت
ز سرخی ِ غروب بی کسی پرسم نشانت
الا ای سر که چون خورشید تابان می درخشی
تو روی نیزه و من پای نیزه نوحه خوانت
حسین جان ای حبیبم ز هجرت بی شکیبم
پس از تو ای برادر اسارت شد نصیبم
قدم خم شده ، پر از غم شده ، دل محزون و زارم
ببین دلبرم ، گل پرپرم ، خزان گشته بهارم
******
تو روی نیزه و این مردم و بی رحمیِ دل
من و رنج اسیری و نظر بر روی قاتل
پیِ ابلاغ مظلومیّتت ای جان زینب
میان خِیلِ نا مَحرم رَوم منزل به منزل
کجایی غیرتُ الله ببین اشکم شده خون
که گشتم همسفر با سَنان و شمر ملعون
ولی این همه ، به راه خدا ، برایم باشد آسان
مخور غصه ای ، عزیز دلم ، حسین جانم حسین جان
شاعر : حاج امیر عباسی
- چهارشنبه
- 3
- مهر
- 1392
- ساعت
- 6:22
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
امیر عباسی
ارسال دیدگاه