توی صحرا، تک و تنها، یه غریبی که یاری نداره
همه یاراش، غرق در خون، توی لشگر علمداری نداره
لب تشنه، تیغ و دشنه، رگایی که دیگه خون نداره
بدنی چاک، به روی خاک، آقایی که دیگه جون نداره
توی گودال، میشه پامال، سینه ای که بوسه گاه زهراست
لرزه افتاد، به دل ماه، کسی انگار روی سینه مولاست
داره میاد، سمت گودال، خواهری که از غصه شکسته
ولی انگار، قبل خواهر، مادری خسته اونجا نشسته
شاعر : حسین ایزدی
- چهارشنبه
- 3
- مهر
- 1392
- ساعت
- 7:51
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حسین ایزدی
ارسال دیدگاه