من مشتری ثابت بازار حسینم
هرچند تهی دست خریدار حسینم
گرد رخ او نیک دلانند فراوان
بیچاره منم عبد گنه کار حسینم
در چنته ی خود هیچ ندارم به جز اینکه
عمری است سیه پوش و عزادار حسینم
من وحشتی از تاریکی قبر ندارم
آن لحظه پی دیدن رخسار حسینم
آتش به من غرق گنه کار ندارد
من گریه کن دست علمدار حسینم
تا سخت نگیرند به من لحظۀ مردن
گویم به همه شاعر دربار حسینم
شاعر : حاج حبیب الله موحد
- پنج شنبه
- 4
- مهر
- 1392
- ساعت
- 4:16
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
حاج حبیب الله موحد
ارسال دیدگاه