سوزم از سوز و ملال مصطفی
شد اسارت رزق آل مصطفی
دل دهد بر دیده از غم ، خون ، صله
اهل حق بودند بین سلسله
ذکر عترت نوحه ی ماتم شده
قامت زینب در این ره خم شده
کودکان خونجگر در زمزمه
کین مصائب کِی بگیرده خاتمه
عمه جان ما خسته ایم و ناتوان
کودکیم اما چو پیران قد کمان
******
وای بر این مردمان نابِکار
اُف به تو ای روزگار ای روزگار
ناله ها دارد دلِ شیدای من
روزگارا بشنو این آوای من
دختر حیدر کجا و سلسله؟
همسفر بودن به شمر و حرمله
هفت شهرِ غصه را دل کرد ، طِی
دختر زهرا کجا و کعب نی
هست ناموس خداوند جهان
در میان خِیلی از نامَحرمان
روزگارا حُزن دلها را ببین
حال حیدر ، اشک زهرا را ببین
بود آیا این همه مِحنت روا؟
بر گُلانِ باغ ختم الانبیا
لیک چون اینها به راهِ دین بوَد
بهر حفظ مکتب و آیین بوَد
نیست جز خوبی و زیبایی همه
بر عزیزان علی و فاطمه
این بوَد درسی برای پیروان
مرد و زن ، خرد وکلان ، پیر و جوان
که به پیش ظلم باید ایستاد
کربلا تا شام با صبر و جهاد
شاعر : حاج امیر عباسی
- یکشنبه
- 7
- مهر
- 1392
- ساعت
- 16:43
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
امیر عباسی
ارسال دیدگاه