شکر خدا که حاجت من مستجاب شد
بر من بیا بیا به محرم خطاب شد
شکر خدا نمرده ام و زنده ام هنوز
وز بُقچه ام لباس سیاه انتخاب شد
اینجا نفس زدن به گدا اوج می دهد
اینجا فقیر آمده و عبد ناب شد
باور نکردنی است که در بین روضه ها
قدری شدن شبیه گدا هم ثواب شد
از بس میان سینه نوشتم حسین حسین
تا اینکه خاطرات دلم یک کتاب شد
آنقدر در انتظار محرم به سر زدم
دیدم که اشک گوشه چشمم حباب شد
وقتی منادی سفر عشق روضه خواند
شیب الخضیب شنیدم و قلبم کباب شد
***
شعر مرثیه حضرت علی اکبر (ع)
آهسته برو ای گل رعنا پسرم
یک لحظه نگاه کن به بابا پسرم
بگذشته ز سالخورده سنّ و سالی
کن با پدر پیر مدارا پسرم
یک آیه ز قرآن من افتاده به خاک
لا حول ولا قوة الاّ ... پسرم
گفتم که بری پشت سرت میمیرم
دیدی شدی آخر اربا اربا پسرم؟
بالای سرت رسیده ام با زانو
یک دشت شده غرق تماشا پسرم
برخیز که در برت زمین خوردم من
برخیز که قامنم شده تا پسرم
لب وا کن و بر حرمت این موی سفید
یک بار دگر بگو تو بابا پسرم
با پهلوی تو نیزه چو درگیر شده
آمد ز مدینه مادر ما پسرم
- پنج شنبه
- 11
- مهر
- 1392
- ساعت
- 16:37
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه