دستای خورشید رو به آسمونه داره نوای غریبی می خونه
حالش چه زار و دلش بی قراره حتی توون نشستن نداره
وای ، جگر پاره پاره دهان خون
وای ، رُخش زرد زرد و خزان گون
وای ، جواد الائمه یا مولا
******
از حجره ی او رسد یک نوایی هادیِ من ای گل من کجایی
کرده مرا زهر همسر اسیرم لب تشنه در حجره ی خود میمیرم
وای ، نه آبی دهد نه دوایی
وای ، مرا کشته این بینوایی
وای ، جواد الائمه یا مولا
******
زندان همسر مرا کرده دلگیر گرچه جوانم ولی گشته ام پیر
مویم سپید و دلم خونه خونه ای وای از این شهر و از این زمونه
وای ، ندارم به خانه پناهی
وای ، بود جُرم من بی گناهی
وای ، جواد الائمه یا مولا
******
فرجام کارم شده ناله و غم هستم به یاد عزیزانم هر دم
هستم به یاد نوای عمو آب غم های جّدم مرا کرده بی تاب
وای ، امون از عطش روی لب ها
وای ، امون از دل خون مولا
وای ، جواد الائمه یا مولا
شاعر : مجتبی دسترنج
- شنبه
- 13
- مهر
- 1392
- ساعت
- 5:49
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مجتبی دسترنج
ارسال دیدگاه