ای مرد داغ دیده ز نامردهای شهر
گرد آمدند گرد تو آدم فروش ها
ای بی کسی که هیچکست آشنا نبود
پر گشته خانه تو ز محرم فروش ها
قربان غربت تو که حتی تو همسرت
همدست بوده با همه سم فروش ها
خنجر کشیده اند همه همرهان ببین
پشت تو گرم بوده به این هم فروش ها
تنها گذاشتند تو را در ازای زر
دارد ضرر معامله با کم فروش ها
لابد سلاح صلح صلاح تو بوده است
از دست این قبیله پرچم فروش ها
با خیل تیر و نیزه به تن می توان چه کرد
خالی است دست شافی مرحم فروش ها
ای شرحه شرحه ی جگرت شرح غصه ها
هیچند پیش قصه تو غم فروش ها
****
آل تو مثل مادر و مثل برادرت
عادت نموده اند به آدم فروش ها
شاعر : مجتبی نادری طاهری
- شنبه
- 13
- مهر
- 1392
- ساعت
- 15:9
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مجتبی نادری طاهری
ارسال دیدگاه