با هر نفس و هر دم، می سوزم و می سازم
هر ثانیه و هر دم، می سوزم و می سازم
از سوختنم هرچند روشن شده راه اما
من آب شدم کم کم، می سوزم و می سازم
در چشم ترم هستی، انگار همین دیروز...
کهنه نشده داغم، می سوزم و می سازم
دل یک خم مالامال از این غم سربسته است:
قدش شده مادر خم... می سوزم و می سازم
یک عمر جگر می سوخت در داغ تو و حالا
آسان شده کار سم، می سوزم و می سازم
- شنبه
- 13
- مهر
- 1392
- ساعت
- 16:29
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه