• دوشنبه 3 دی 03


شعر شهادت امام محمد باقر(ع) -( در خون نشاند اشکِ یتیمانش )

2243

در خون نشاند اشکِ یتیمانش     خورشیدِ سرنهاده به زانو را
خیمه به خیمه،داغ،  سرایت کرد    آتش زدند معجر و گیسو را
 بر خاک،اشکِ شعله وری افتاد   مَشکی کنارِ بال و پری افتاد
نیزه قیام کرد و سَری افتاد    برهم زدند طاقِ دو ابرو را
 ویران شده ست کوفه که برپا کرد      آیینِ خیزران زدنِ لب را
آباد شد خرابه که بر سَر زد      تکرار  تازیانه و بازو را
 میخواست "طرحِ تازه دراندازد"...     با ذوالفقارِ حیدری اش،زینب
با دومین خطابه، بخواباند    گرد و غبارهای هیاهو را
 پیدا در او،جمال خداوندش    جاری شد اشک از تبِ لبخندش
وقتی برای شکرِ مصیبت ها    بالا گرفت دستِ دعاگو را
 او خطبه خواند و آینه شاعر شد      تا  نوبتِ محمدِ باقر شد
نِی نامه اش شکفت و طراوت داد     راه حسین  و قافله ی او را
 گرچه که عالم العلما باشی     ایّوبِ ورطه های بلا باشی
سخت است که بمانی و در چشمت       پرپر کنند هرچه پرستو را
 ای مردِ پنج ساله بگو از عشق  ایپنجمین سلاله بگو از عشق
تفسیرِ کربلاست به لب هایت    ای خطبه خوانِ پنجمِ عاشورا

 

  • دوشنبه
  • 15
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 4:57
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران