باید گریست با همه ناله دارها
بر کربلا و غافله یادگارها
تنهاترین امام که مانده بی کربلا
رنجی کشیده از همه روزگارها
می گفت با هزار گِرِه از گلوی زخم
با هر بهانه ای سخن از بی قرارها
می گفت با کنایه که من دیده ام به چشم
آتش به خیمه ها و شروع فرارها
من دیده ام که راه به اطفال بسته بود
سر بود و سنگ و سیلی سخت سوارها
دیدم به چشم خویش که دستان اجنبی
معجر کشید از سر عصمت مدارها
دیدم که رحم در دل بی رحمشان نبود
مزدورها در طمع گوشواره ها
دیدم شرارِ دامن آتش گرفته را
آن شب که شد ستاره هم آغوش خارها
از چشمهای هیز چه گویم در این مسیر
از کوفه تا به شام امان از شکارها
با شعر و طنز و طعنه به ما لطمه می زدند
چون تیر کینه بود تمام شعارها
با اینکه زخم نیزه جگرهای ما درید
آه از هجوم زخم زبان و نثارها
من در تمام عمر که یادم نمی رود
آن راسهای نیزه سوار نگارها
ما را چنین خرابه نشینی روا نبود
با جامه های پاره و تحقیر بارها
هفتاد و دو شهید متاع قلیل ماست
آن کشته های بانی این اقتدارها
ما ارث غم ز فاطمه داریم یادگار
این ارث های بماند و این یادگارها
زهر جفا به پیکر من مرحم است و بس
زخم جگر دوای تمامی کارها
خاک بقیع مدفن زهراییِ من است
کرب و بلای ماست به گوشه کنارها
تا روز انتقام خدایم گواه من
یاری کنند اشک مرا خیل یارها
- دوشنبه
- 15
- مهر
- 1392
- ساعت
- 6:1
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه