در میان قنوت چشمانم
عکس یک قبر خاکی افتاده
سنگ غربت شکسته بغضم را
دیده ام صبر خود ز کف داده
کاروان دل شکسته ی من
رهسپار بقیع ویران ست
زائرم، زائر امامی که -
از غمش سینه بیت الاحزان ست
با سلامی به محضرت آقا
پر کشیدم شبیه بال نسیم
السلام علیک یابن شهید
السلام علیک یابن کریم
آسمان کبود چشمانم
باز امشب بهانه می گیرد
در جوار مزار خاکیتان
مرغ دل آشیانه می گیرد
روز و شب دارم این نوا آقا
از چه بی بارگاه گردیدی
با هزاران مُرید درگاهت
از چه رو بی پناه گردیدی
ای امامی که غربت ارث شماست
شعله می بارد از گلستانت
زهر کینه چه بر سرت آورد
پدر و مادرم به قربانت
گر چه از زهر کینه می سوزی
شعله های غم تو دیرینه ست
قدر کرب و بلا، بلا داری
این همان راز آه آیینه ست
خاطرات درون ذهنت را
نیمه شب ها مرور می کردی
یاد غم های روز عاشورا
پلک خود را نمور می کردی
دیده ای در سنین کودکی ات
بین گودال، جسم بی سر را
چه کشیدی در آن غروب غریب
تا شنیدی صدای مادر را
ضرب سیلی و صورت نیلی
ظلم های امیّه را خواندی
زیر لب با نوای جانسوزت
روضه های رقیّه را خواندی
لا به لای صدای تیر و کمان
ناله های رباب می آمد
چه بلایی سر علی آمد
که حسین با شتاب می آمد
مشک سقّا و اشک اهل حرم
گویی از حلقه اش نگین افتاد
لحظه ها لحظه های غارت شد
تا که عباس بر زمین افتاد
--------------------------------------
شاعر : محمد فردوسی
- دوشنبه
- 15
- مهر
- 1392
- ساعت
- 7:6
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد فردوسی
ارسال دیدگاه