• پنج شنبه 1 آذر 03


شعر عید غدیر خم -( مینویسم غدیر از اول )

1908

 مینویسم غدیر از اول
از سراج المنیر از اول
تو همان مستجار هستی و من
من همان مستجیر از اول
دل به بیگانه ای نبستم من
بر تو بودم اسیر از اول
پدر خاک حضرت افلاک
همنشین فقیر از اول
سفره ی تو ندید عمری جز
نمک و نان و شیر از اول
از تو من را گناه دورم کرد
دست من را بگیر از اول
گرچه روز غدیر امضا شد
بودی آقا امیر از اول
 با ولای توام تا آخر
همه پای توام تا آخر
 می شود غرق آفتاب شدن
سر به یک ثانیه شراب شدن
صد و ده سال از شراب نجف
میشود خورد تا خراب شدن
بس که بخشیدی از کرم چه کنم ؟
ما به غیر از خجالت آب شدن
ما نداریم حاجتی غیر از
خاک نعلین بوتراب شدن
در دعاهای ما بحق علی است
شرط اصلی مستجاب شدن
چون غدیر است هو علی صد و ده
لعنت ما برای سیصد و ده
ای یدالله فوق ایدیهم
اسد الله فوق ایدیهم
در قنوت شبت خدا می گفت
دست دلخواه فوق ایدیهم
روی دست پیمبری یعنی
ولی الله فوق ایدیهم
چشم بد دور از تو می ماند
فاطمه وان یکاد می خواند
پر محیاست بام می خواهند
این خلایق امام می خواهند
روی بال پیمبر باران

دست ها التیام می خواهند
قرن ها ميشود تمام بشر
از ولایت پیام می خواهند
این جماعت کنار ایوانت
یک جواب سلام می خواهند
پس مزن گوشه ای مرا آقا
که سلاطین غلام می خواهند
بیت ها در غدیر بی تابند
همه ختم الکلام می خواهند
یا علی یا ابالحسن یا هو
وحده لا امیر الا هو
پای عشقت جگر تراشیدن
بعد از احرام سر تراشیدن
ما همه محرم توایم آقا
کعبه را با نظر تراشیدن
دل ما با ولا درست شده

دل نگو که گوهر تراشیدن
دو علی در میان صورت من
با تمام هنر تراشیدن
یک شبه جبرییل می سازد
دست تو وقت پر تراشیدن
خاک ما از نجف سرشته شده
نوکرت جان به کف سرشته شده
سجده ی بی شمار می کردی
تا سحر ذکر یار می کردی
تو امیر دو عالمی به تنت
جامه ی وصله دار می کردی
بانی سفره های افلاکی
نان جو اختیار می کردی
خانه ات ساده بود مثل خودت
از تجمل فرار می کردی
تا به زهرا سلام می دادی
دل او را بهار می کردی
او به تو افتخار می کرد و
تو به او افتخار می کردی
السلام ای امام آقا جان
یا ابانا سلام بابا جان
ما همه در حرم بزرگ شدیم
با ولا مرد و زن بزرگ شدیم
اگر امروز آبرو داریم
با علی داشتن بزرگ شدیم
وطن ما نجف بود اینجا
همه دور از وطن بزرگ شدیم
ذره اما به یمن نوکریت
بین هر انجمن بزرگ شدیم
ما قبیله قبیله نسل به نسل
بین سینه زدن بزرگ شدیم
با غلامی خانواده ی تو
با حسین و حسن بزرگ شدیم
لب گودال خم تو شاه هستی
یاد گودال قتلگاه هستی
کینه ها از غدیر افزون شد
از تب نیزه دشت هامون شد
با لب تشنه گفت یا علی مددی
دهنش ناگهان پر از خون شد
خواهرت را به قصد کشت زدند
تازیانه غلاف گلگون شد
خواهرش یک طرف خودش یک سو
شمر از قتلگاه بیرون شد
در دلم شور ماتمت آقا
بی قرار محرمت آقا

  • دوشنبه
  • 15
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 14:4
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران