شور تو را به کشور جان ها دمیده اند
داغ تو را به بزم جهان ها دمیده اند
سینه به سینه ، داغ اهورایی تو را
در جان مردمان زمان ها دمیده اند
نام حسین می وزد از کوچه های شهر ؟
یا شعله در تنور دهان ها دمیده اند
با هر محرّم از تَف خون تو ، قطره ای
در نای خشک مرثیه خوان ها دمیده اند
خورشیدی و زجوشش خون تو ، سال ها
رنگ بهارها و خزان ها دمیده اند
نا منبر عروج تماشایی ات شوند
نی ها شکفته اند و سنان ها دمیده اند
اینک به پاس حنجر سرخ تو ، در زمین
گل دسته های سبزِ اذان ها دمیده اند
افشانده اند خون علی اصغر تو را
تا در رگ فلک ، فوران ها دمیده اند
آمد بهار و باغ مصیبت ، شکوفه کرد
تا از حجاز ، شاه عرب ، کوفه کرد
شاعر : محمد سعید میرزائی
- چهارشنبه
- 17
- مهر
- 1392
- ساعت
- 12:25
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمد سعید میرزائی
ارسال دیدگاه