اربعین تو رسیده است وز راه آمده است
خواهرت با قد خم گشته و آه آمده است
زینب از وادی شام آمده چشمت روشن
از کجا تا به کجا آمده ؟ چشمت روشن
آه ای یوسف صد تکه ی بی پیراهن
پیرهن بافته ات را بگرفت از دشمن
به لبش ناله ی محزون اخ العطشان است
روضه خوان حرم و آن بدن عریان است
مو پریشان شده و سینه زن و نالان است
به دلش سوز نهان ، دیده ی او گریان است
زینبی که سر بازار معطل شده است
بهر او چشم حرامی است که معظل شده است
ازدحام هلهله ها خنده ی مردم دیده
ناسزا در همه ی راه چقدر بشنیده
سایه ی بر سر خود را به روی نی دیده
در کنار سر نورانی او می دیده
کوفه با خطبه ی خود ، شام چه غوغا می کرد
خواهرت در همه جا محشری برپا می کرد
خطبه اش تیغ شد و یک تنه یک لشگر شد
گاه چون فاطمه و گاه خود حیدر شد
***
مژدگانی بده عباس که خواهر آمد
خاطر آسوده که با چادر و معجر آمد !
قافله همره خود مشک پرآب آورده
جرعه جرعه غم و اندوه رباب آورده
بسپارید که در علقمه هرگز نرود
وای اگر شکوه ی او پیش ابالفضل رود
آه بانو زچه رو قافله ات کم دارد
بعد از آن شام سیاه اشک دمادم دارد
نکند دختری که بود شبیه زهرا
جای مانده است در آن شام بلا
شاعر : یاسر مسافر
- چهارشنبه
- 17
- مهر
- 1392
- ساعت
- 12:47
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
یاسر مسافر
ارسال دیدگاه