• یکشنبه 2 دی 03

 علی اکبر لطیفیان

شعر اربعین حسینی -( رهم پیرهن که ماند برایم بدن نداشت )

2486

رهم پیرهن که ماند برایم بدن نداشت
هم پیکر تو روی زمین پیرهن نداشت
ای بی کفن برادرم ای بوریا نشین
 این چادرم لیاقت خلعت شدن نداشت؟
آن گونه ای که من وسط خیمه سوختم
پروانه هم دل و جگر سوختن نداشت
گل های باغت از همه رنگی گرفته اند
یعنی کسی نبود که دست بزن نداشت
مردی نبود اگر یل ام البنین که بود
 هرگز کسی نگاه جسارت به من نداشت
تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سر مزار خودم گریه می کنم
 ای سایه بلند سرم ای برادرم
آیینه ی ترک ترکِ در برابرم
بالم شکسته است و پرم پر نمی زند
اما هنوز مثل همیشه کبوترم
من قول داده ام که بگیرم سر تو را
از دست نیزه ها و برایت بیاورم
حالا سری برای تو آورده ام ولی
خاکستری و خاکی و ای خاک بر سرم
بگذار اول سخن و شکوه ام تو را
ای ماه زینب از نگرانی درآورم
هر چند کوچه کوچه تماشا شدم ولی
راحت بخواب دست نخورده است معجرم
 تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سرمزار خودم گریه می کنم
این چادرم لیاقت خلعت شدن نداشت؟
آن گونه ای که من وسط خیمه سوختم
پروانه هم دل و جگر سوختن نداشت
 گل های باغت از همه رنگی گرفته اند
یعنی کسی نبود که دست بزن نداشت
 مردی نبود اگر یل ام البنین که بود
 هرگز کسی نگاه جسارت به من نداشت
 تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
 دارم سر مزار خودم گریه می کنم
ای سایه بلند سرم ای برادرم
 آیینه ی ترک ترکِ در برابرم
بالم شکسته است و پرم پر نمی زند
 اما هنوز مثل همیشه کبوترم
 من قول داده ام که بگیرم سر تو را
از دست نیزه ها و برایت بیاورم
 حالا سری برای تو آورده ام ولی
 خاکستری و خاکی و ای خاک بر سرم
 بگذار اول سخن و شکوه ام تو را
ای ماه زینب از نگرانی درآورم
هر چند کوچه کوچه تماشا شدم ولی
راحت بخواب دست نخورده است معجرم
 تو رفتی و کنار خودم گریه می کنم
دارم سرمزار خودم گریه می کنم

شاعر : استاد علی اکبر لطیفیان

  • چهارشنبه
  • 17
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 12:49
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران