آمد آن مهر درخشنده ي احمد مانند
نزد بابا كه كُند رخصتِ ميدان فرزند
آمد آن دلبر نازك بدنِ ناز قدم
چه خرامان برود در بَرِ آن سرو بلند
آمد آن تشنه ي ، شيرين دهنِ ، شير شكار
تا كشد گردن اين قوم دغا را به كمند
ماه شد روبروي حضرت خورشيد بخاك
دست بر سينه ، همه هستي خود را افكند
مستِ رخسارِ پدر بود پسر ، بابا نيز
شرم ، مانع شده بود از لب او گيرد قند
مي كند پشت سرش دست دعا ، اهل حرم
تاق نصرت شده قرآن و به دورش اسپند
داد رخصت پدر و راهي ميدانش كرد
مي رود جان ز تن خسته ي بابا هرچند
حرز لا حول و لا قوه الا بالله
بست بر جبهه و پيشاني اكبر ، سربند
خطبه اي بود نهان در رجز كوتاهش
گوئيا احمد مختار دهد بر همه پند
من علي بن حسين بن علي ام اي قوم!
حامي سبط رسول ازلي ام اي قوم!
يك طرف جنگ نمايان علي اكبر بود
يك طرف دلهره ي اُم و اَب و خواهر بود
يك طرف حيدر صفدر به نظر مي آمد
يك طرف كينه ي كرار در آن لشگر بود
يك طرف احمد مختار مگر مي جنگد!
يك طرف هجمه ي كفار به پيغمبر بود
نعشها بود كه بر روي زمين ريخت علي
خاك و خون بود كه بر برگ خزان بستر بود
بعد يك جنگ نمايان كه عطش افزا شد
كامش از خاتم لبريز سليمان تر بود
نيروي تازه اي از ساقي ميخانه گرفت
همچنان دستِ دعا بود كه پشت سر بود
ناگهان تيغ بلندي به قمر زد بوسه
بوسه اش مثل نماز سحر حيدر بود
ديده ي مركبش آندم كه بخون پنهان شد
تازه فهميد كه آنجا وسط لشگر بود
ارباً اربا نشود هركه نگردد طعمه
طعمه ي نيزه و شمشير عجب مضطر بود
هركه از راه رسيد آمد و يك تيرش زد
زخمي از نيزه و يك ضربه ز شمشيرش زد
ديگر انگار نه تيغ و سپري در كار است
نه ز آئينه ي ، احمد اثري در كار است
ريز ريز است بدن زير ضريح زره اش
آنچناني كه نه قرص قمري در كار است
آنقدر خرد شده پيكر تمثال نبي
كه نه از خيمه فؤاد و ثمري در كار است
تا صدا زد ابتا ، زود اجابت شد ، ليك
نه تواني ، نه ضياء بصري در كار است
همچنان باز شكاري سر بالين آمد
پدري كه نه برايش پسري در كار است
ظاهراً با سر زانوست قدمهاي حسين
آري انگار كه درد كمري در كار است
دست گرمي است سرِ شانه ي آقا ، او كيست ؟
گوئيا سايه اي از پشت سري در كار است
اي جوانان بشتابيد ، مرا دريابيد
نعشِ پاشيده ي ميرِ قَدَري در كار است
لحظه ي هلهله و خنده ي رجّالان شد
خيمه فهميد كه آري خبري در كار است
قال مولا : قَتَل اللهُ قوماً قَتَلوك
يا بُنَيَّ لعن اللهُ بقوماً ذبحوك
****
شاعر : محمود ژولیده
- پنج شنبه
- 18
- مهر
- 1392
- ساعت
- 4:44
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمود ژولیده
ارسال دیدگاه