میزند نیش سکوتت به دل من پسرم
لب گشا کشت مرا خنده ی دشمن پسرم
چشم خود واکن و یک بار دگر حرف بزن
از لب تشنه و سنگینی اهن پسرم
بی تو از دیده من قوت بینایی رفت
در عوض دیده ی دشمن شده روشن ، پسرم!
داغ مرگ پسرش را به دلش بگذارند
ان که بگذاشته داغت به دل من پسرم
پاره های تنت افتاده به هر سو گوئی
برگ گل ریخته در دامن گلشن پسرم
کس ندیده است که از تیغ هزاران جلاد
این همه زخم رسد بر سر یک تن پسرم
تو ذبیح منی و من تن صد چاک تو را
هدیه دارم به ره خالق ذولمن پسرم
نتوان گفت که از داغ تو بر من چه گذشت
هیچ کس را نبود تاب شنیدن پسرم
بود حرف دل من بر لب میثم زآن رو
سیل خون ریخته از دیده به دامن پسرم
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
- پنج شنبه
- 18
- مهر
- 1392
- ساعت
- 12:37
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه