• چهارشنبه 16 آبان 03

استاد حاج غلامرضا سازگار

شعر مرثیه حضرت علی اکبر(ع) -( گمان مدار که گفتم برو دل از تو بريدم )

4138
7

گمان مدار که گفتم برو دل از تو بريدم    
نفس شمرده زدم همرهت پياده دويدم
محاسنم به کف دست بود و اشک به چشمم    
گهی به خاک فتادم گهی زجای پريدم
دلم به پيش تو, جان در قفات, ديده به قامت    
خدای داند ودل شاهد است من چه کشيدم
دو چشم خود بگشاو سوال کن که بگويم    
زخيمه تا سر نعش تو چگونه رسيدم
ز اشک ديده لبم تر شد آن زمان که به خيمه    
زبان خشک تو را در دهان خويش مکيدم
نه تيغ شمر مرا می کشت نه نيزه خولی    
زمانه کشت مرا لحظه ای که داغ تو ديدم
هنوز العطشت می زد آتشم که ز ميدان    
صدای يا ابتای تورا دوباره شنيدم
سزد به غربت من هرجوان وپير بگريد    
که شد به خون جوانم خضاب موی سفيدم
کنار کشته تو با خدا معامله کردم    
نجات خلق جهان را به خونبهات خريدم
بگو به نظم جهان سوز ميثم اين سخن از من
که دست از همه شستم رضای دوست خريدم

شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار

  • پنج شنبه
  • 18
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 12:39
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران