• جمعه 2 آذر 03

 حسن لطفی

شعر مرثیه حضرت مسلم -( چشمم برای آمدنت اشک پرور است )

2474
2

چشمم برای آمدنت اشک پرور است
از چشم های منتظرم کوچه ها تر است
پیک توأم که در قفس تنگ آمده است
نامه بری که زخمی و بی بال و بی پر است
پرواز را ز خاطر من برده این دیار
این سرنوشت بی کسی این کبوتر است
گفتم بنالم از غم و بر سر زنم ولی
از چه بگویم آه که غم ها مکرر است
از نعل تازه ای که به اسبانشان زدند
از کوفه ای که رونقش از تیغ و خنجر است
از بام ها که جای گُل از سنگ پر شده است
از آتش تنور که سرگرم یک سر است
یا از محلّه های یهودی نشین شهر
از چشم بی حیا که به دنبال معجر است
از گوش ها که منتظر گوشواره اند
از مردمی که وعده ی سوغاتشان زر است
از ناکسی که در پی انگشتریِ توست
از خنجری که منتظر زخم خنجر است
از دست های زبر و خشن، تازیانه ها
از پنجه ها که در پی گیسوی دختر است
از هر چه نیزه، نیزه ی اینان بلندتر
از هر چه تیر، تیر سه شعبه گرانتر است

شاعر : حسن لطفی

  • پنج شنبه
  • 18
  • مهر
  • 1392
  • ساعت
  • 13:29
  • نوشته شده توسط
  • یحیی

برای بارگذاری فایل در سایت اکانت مداحی بسازید



ارسال دیدگاه



ورود با حساب گوگل

ورود کاربران