من امشب شربتى نوشم كه شويَد زَهرِ اعدا را
مهيا مىشوم اى زهر مهمانى زهرا را
من امشب جامهاى پوشم كه از تن بر كَنم جانم
لباس وصل مىبايست ديدار گوارا را
روانه سوى جانان باش اى جان ستمديده
نشد دنيا اگر يارت، بشارت باد عقبى را
هشامم زهر داد اما مشامم بوى يار آورد
شهادت نوش جانم ساخت اين جام طهورا را
جنان از پشت ديوار جهان مىخواندم يثرب
دگر چشمم نخواهد ديد ديوارى غم افزا را
منى كه در مناى كربلا قربانيان ديدم
وصيّت مىكنم اندر منا بر ندبه مِنا را
در آن هنگامه كه حكم فرار از خيمه صادر شد
به چشم خويشتن ديدم به حصر شعله، بابا را
ز سهم هر يتيمى گوشوار و گوش، غارت رفت
ز پاى دختران و بانوان خلخال، يغما را!
چو ديدم طفلكى آتش به دامان مىدود هر سو
نشد از معركه بيرون كشم آن طفل تنها را
ز بعد آن همه ماتم چو هنگام اسيرى شد
ميان قتلگه بردند جمع خسته ما را
قضاوت با شما زندان، خرابه، جاى آل اللَّه!
چها بگذشت بين شام و كوفه آل طاها را
اگر چه كودكى بودم در آن غوغاى غم، اما
تمام عمر پيش ديده دارم روز غوغا را
بخوان اى روضه خوان از غصههاى عمهام زينب
كه داغش تازه سازد تا قيامت داغ زهرا را
شاعر : محمود ژولیده
- پنج شنبه
- 18
- مهر
- 1392
- ساعت
- 15:56
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمود ژولیده
ارسال دیدگاه