حضرت عشق سرِ دار سلامی دارم
از لبِ زخمِ ترك خورده پیامی دارم
خیلِ بیعت شكنان نوكرِ بی اجر شدند
همه با وعده ی یك كیسه ی جو زجر شدند
چند سالی است در این شهر وفا مُرده نیا
زخم این نیزه پرستان به تنم خورده نیا
از علی دیر زمانی است دلی پُر دارند
این چه شهری است همه حسرتِ چادر دارند
پیشۀ تازۀ این طایفه آهنگری است
قول دادند كه سوغاتیشان روسری است
باغِ سبزی كه نوشتند فقط نی زار است
سرِ من راهیِ شام و بدنم بر دار است
تا به خارج شدن از دینِ تو فتوا دادند
سنگ دل ها همه بر كُشتنِ تو پا دادند
شاعر : علیرضا شریف
- شنبه
- 20
- مهر
- 1392
- ساعت
- 6:29
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
علیرضا شریف
ارسال دیدگاه