ابروانت لبه ی تيغ، نگاهت مرهم
چه قدَر قيمت ابرو و نگاهت در هم
تا به زيبايی اين صحنه همه پی ببرند
دور آهسته می افتد مژه هايت بر هم
هر که از چشم سياه تو مسلمان شدنی است
از همان چشم سياه تو شده کافر هم
دل غمگين مرا بشنو و برگرد که هست
از سر زلف تو در باد پريشان تر هم
روز اول به هوای تو سر از سر کنديم
سر خود را بکنيم از همه تا آخر هم
يک وجب مانده به تو، آب گذشت از سر من
آب کز سر گذرد می گذرم از سر هم
شاعر : مهدی رحیمی
- شنبه
- 20
- مهر
- 1392
- ساعت
- 7:20
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
مهدی رحیمی زمستان
ارسال دیدگاه