عادت به عبادت به خدا بار ندارد
عاشق که به جز طاعت تو کار ندارد
این کوفه پر از عابد و زاهد شده امّا
برگرد که مسلم به خدا یار ندارد
یک شهر نمک خوار و نمکدان شکن اینجا
حق نمکِ حیدر کرار ندارد
بازار بزرگ است پر از مشتریِ جنگ
جز نیزه و شمشیر خریدار ندارد
در چهرۀ کوفی شرر کینه عیان است
در بغض و عداوت کسی انکار ندارد
در دکّه شان تیر سه شعبه است چه ارزان
کعب نِی شان قیمت بسیار ندارد
بازار جواهر عجبا خلوتِ خلوت
جز حرف غنیمت کسی انگار ندارد
شغل همۀ شهر شراب است و قمار است
یک کوچه نمانده است که خمّار ندارد
شهری که پر از لقمه حرام است یقیناً
از ریختن خون خدا عار ندارد
کوفی به پذیراییِ از قافلۀ تو
جز سنگ در این کوچه و بازار ندارد
این سبک پذیراییِ در دارالاماره است
مهمانی شان غیر سرِ دار ندارد
می میرم و این جمله سرِ دار بگویم
زینب پس از این سید و سالار ندارد
این امّت بی عار که من دیده ام امروز
با حجب و حیا هیچ سر و کار ندارد
آن تیرِ پر از جاذبه با تیزیِ مسمار
جایی به جز از چشم علمدار ندارد
بگذار که اسرار تو سربسته بماند
مانند تو کس این همه اسرار ندارد
شاعر : محمود ژولیده
- دوشنبه
- 22
- مهر
- 1392
- ساعت
- 5:43
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
محمود ژولیده
ارسال دیدگاه