لبم خونین دو چشمم پُر ستاره دو دستم بسته در دارالاماره
الا ای شاه تشنه جان زهـرا ز مکه بـر سفیرت کن نظاره
به لب دارم نـوای تو
دلم خون شد برای تو
شده مسلم فـدای تو
میا کـوفه که اینجا وادی جنگ است
میا کوفه که دامن ها پُر از سنگ است
آه واویلا واویلا واویلا(2)
********
چـه گـویم از شب خونبار کوفه پناه مـن شده دیوار کوفه
همه صحبت ز خون است و ز نیزه امان از کوچه و بازار کوفه
تمـام کـوفـه نیرنگ است
همه صحبت ها از جنگ است
جماعت اینجا صد رنگ است
اگـر آیی میاور اصغـر خود را
میاور آن سه ساله دختر خود را
آه واویلا واویلا واویلا(2)
********
امـان از کـوفـه و مهمـانی تو من و این کوچه ها و هانی تو
رسیده عید قربان ای حسین جان شـدم من اولین قـربانی تو
ز بـام دارالامـاره
بگویم بـا لب پـاره
شده بسته راه چاره
دو دستم بسته اما غرق احساسم
خـدا داند به فکر دست عباسم
آه واویلا واویلا واویلا(2)
شاعر : یوسف حق پرست
- دوشنبه
- 22
- مهر
- 1392
- ساعت
- 6:9
- نوشته شده توسط
- سید محسن احمدزاده صفار
- شاعر:
-
یوسف حق پرست
ارسال دیدگاه