من از عشق تو مستم ببين بسته دو دستم
سر دارم و اما دعا گوي تو هستم
پريشان شده مهمان ، ميا كوفه حسين جان
*****
خريدار ندارم به كس كار ندارم
به غير از در و ديوار دگر يار ندارم
پريشان شده مهمان ، ميا كوفه حسين جان
*****
دلم تنگ شده تنگ ز خون شد رخ من رنگ
در اين شهر پر از غم شده مونس من سنگ
پريشان شده مهمان ، ميا كوفه حسين جان
*****
مرا دست ببنديد هر آنگونه پسنديد
ولي بر غم زينب در اين شهر نخنديد
پريشان شده مهمان ، ميا كوفه حسين جان
*****
- سه شنبه
- 23
- مهر
- 1392
- ساعت
- 14:26
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه