ای کوفیان این اصغرم حالش فکار است
عطشان و زار است
هم بی گناه و هم صغیر و شیر خوار است
عطشان و زار است
گر من در آئین شما باشم گنه کار
این طفل را نبود گنه ای قوم خونخوار
غش کرده از سوز عطش این طفلک زار
از تشنگی بی طاقت و صبرو قراراست
عطشان و زار است
خشکیده شیر مادرش از سوز گرما
این کودک از لب تشنگی سوزد سراپا
بر حالت زارش حرم گویند یک جا
افسرده چون گل از عطش زار و فکار است
عطشان و زار است
آیا چه مذهب بُد شما را قوم دجّال
بندید از کین آب را بر روی اطفال
یا بنگرید این طفل را ای قوم دجّال
بر روی دست من چنان بی اختیار است
عطشان و زار است
ای قوم این طفل از عطش جان می سپارد
شش ماهه اندر هیچ دین جرمی ندارد
رحمی که هر دم از عطش افغان بر آرد
خائف ز حالش نوحه گر همچون هزار است
عطشان و زار است
- پنج شنبه
- 25
- مهر
- 1392
- ساعت
- 7:27
- نوشته شده توسط
- یحیی
احمد