تیر سه شعبه به چه جرم ای فلک
بر گلوی نازک اصغر زدی
بر گلوی نازک اصغر نبود
بر جگر خسته ی مادر زدی
بلبل خوش نغمه مادر چرا
بی خبر از دامن من پر زدی
تیر سه شعبه به چه جرم ای فلک
بر گلوی نازک اصغر زدی
اصغرم ای غنچه خندان من
آتش غم بر دل خواهر زدی
ای گل نشکفته ی با غم علی
غنچه صفت بر دل مادر زدی
تیر سه شعبه به چه جرم ای فلک
بر گلوی نازک اصغر زدی
بلبل من عمه تو زینب است
بهر دل عمه ی زارت بخند
آمد سکینه به بالین تو
بهر دل خسته ی خواهر بخند
خنده زدی بر رخ ما بارها
جان پسر نوبت دیگر بخند
تیر سه شعبه به چه جرم ای فلک
بر گلوی نازک اصغر زدی
پنجه نازت بکش ای جان من
روی سر و سینه خشکیده ام
گر نبود شیر به پستان مرا
اشک روان می رود از دیده ام
تیر سه شعبه به چه جرم ای فلک
بر گلوی نازک اصغر زدی
اشکم اگر نسازد سیر تو را
خون جگر بهر تو پالیده ام
تا که تو آسوده بخوابی ز غم
خواب خود از بهر تو ببرید
تیر سه شعبه به چه جرم ای فلک
بر گلوی نازک اصغر زدی
هم نفس بخت سیاهم مشو
نرگس شهلا به رخم باز کن
گر که تو ای من ای جان مخواب
خنده بزن نغمه بخوان ناز کن
تیر سه شعبه به چه جرم ای فلک
بر گلوی نازک اصغر زدی
ساکت و خاموش مباش ایچنین
شاد نه ای ، گریه ای آغاز کن
سخت گرفته دلم از درد و غم
با نگهی گرم دلم شاد کن
تیر سه شعبه به چه جرم ای فلک
بر گلوی نازک اصغر زدی
دیگر از غصه نسوزم که چون
بهر تو در سینه من شیر نیست
مادرت ای راحت جان رباب
دیگر از این واقعه دلگیر نیست
هیچ نگویم پس از این وای من
کودک شیرین سخنم سیر نیست
تیر سه شعبه به چه جرم ای فلک
بر گلوی نازک اصغر زدی
رحم مگر دردل دشمن نبود
غنچه ی پرپر شده ام رود رود
با چه دلی تیر به رویت گشود
غنچه ی پرپر شده ام رود رود
دشمنی حرمله با تو چه بود
غنچه ی پرپر شده ام رود رود
رفتی ازاین عالم فانی چه زود
غنچه ی پرپر شده ام رود رود
دست پلیدی که چنین قصد داشت
ای پسرم کاش که بشکسته بود
کاش که امید من و عمر تو
رشته زده پاره و بگسسته بود
کاش به حال من افسرده حال
تیر قضا خاک نشین گشته بود
کاش که این تیر به جای گلوت
در جگر ما در دل خسته بود
تیر سه شعبه به چه جرم ای فلک
بر گلوی نازک اصغر زدی
رفتی و بعد تو خاکم به سر
خاطره های تو چو یاد آورم
بر سر گهواره ات آیم به شوق
تا رخ زیبای تو را بنگرم
یاد تو در خاطر من بِشکُفد
گرمش آن لحظه چو جان در برم
آه که این آرزوئی بیش نیست
کرد فلک خاک تو را بر سرم
تیر سه شعبه به چه جرم ای فلک
بر گلوی نازک اصغر زدی
اصغرم ای کودک شیرین من
حالت افراد بروجن ببین
مرد و زن و پیر و جوان را نگر
خسته دل و زار و نزار و غمین
گریه کنان هیئت زنجیر زن
مرثیه خوانند به صورت حزین
وه چه جگر سوز بود این نوا
شعر غلامی و چنین آتشین
- پنج شنبه
- 25
- مهر
- 1392
- ساعت
- 7:45
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه