این دلم کی بر تو مهمان می شود
باده نوش از جام قرآن می شود
چشم من کی در طواف چشم تو
در سحرگه مات و حیران می شود
جان ناقابل ندارد ارزشی
غیر از آن روزی که قربان می شود
گرمی دست تو را گر حس کنم
دست من هم دست جانان می شود
نام من گر بر لبت جاری شود
آرزوی من به پایان می شود
ای که حق داری بگویی از چه رو
عاشقم بشکسته پیمان می شود
ای که دانم از گناه و غفلتم
دیده ات همواره گریان می شود
یا بیا یا که اجل را هدیه کن
ورنه عمرم صرف عصیان می شود
گر تو آیی نام زهرا و علی
در همه عالم فراوان می شود
شاعر : جواد حیدری
- جمعه
- 26
- مهر
- 1392
- ساعت
- 4:29
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
جواد حیدری
ارسال دیدگاه