سبک دشتی
ز مینای محبت شد چنان مست
که بگذشت از سر و چشم و تن ودست
به غیر او دوست چیزی را نمی دید
که تیر دشمنش بر دیده بنشست
ز بس بار فراغش بود سنگین
امام صابران را پشت بشکست
مرا استاد درس و دوستی اوست
که خود شد جدا با دوست پیوست
همه عمر از ولادت تا شهادت
به شوق دست دادن بود سرمست
به دامان پدر بگشوده دیده
در آغوش برادر چشم خود بست
از آن بوسیده مولا دست او را
که بودی دست یک رزمنده آن دست
برون شد تشنه از دریا که می دید
نگاه فاطمه بر دست او هست
ادب بنگر که پیش پای زینب
سپند آساز جای خویش می جست
حقیقت را به خاک عشق می دید
که دنیا بود پیش دیده اش پست
به پای عشق جانان ریخت هستش
برادر چون پدر بوسید دستش
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
- جمعه
- 26
- مهر
- 1392
- ساعت
- 4:59
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه