بیا از خاک بردار و سر دامن سرم بگذار
به پیش چشم دشمن پای بر چشم ترم بگذار
دگر چشم پر از خون است و جای بهر پایت نیست
بیا چشم انتظارم پا به چشم دگرم بگذار
بیا پروانه ی پروانه را ای شمع امضا کن
ندیدی گر اثر پا بر خاکسترم بگذار
به شکر این که گشتم کشته ات بر سجده افتادم
بیا با مِهر مُهرت بر نماز دیگرم بگذار
سجود عشق طولانی است من سر بر نمی دارم
اگر خواهی که برادر بیا پا بر سرم بگذار
علم آسا به دوش خود نهادم بار عشقت را
پس از من بار غم بروی دوش زینبم بگذار
مرا در کودکی مادر بلا گردان تو گرداند
اگر قابل نباشم منتی بر مادرم بگذار
اگر من آب می خوردم یقین خشنود می گشتی
نخوردم آب گر من ، در کنار اصغرم بگذار
شاعر : استاد حاج غلامرضا سازگار
- جمعه
- 26
- مهر
- 1392
- ساعت
- 6:19
- نوشته شده توسط
- یحیی
- شاعر:
-
استاد حاج غلامرضا سازگار
ارسال دیدگاه