دل خونین دیدۀ گریان از زمین برداشت دست سقا را
ببوسد با سینۀ سوزان حامی قرآن، شاخ طوبی را
زادۀ زهرا سبط پیغمبر (2)، یا اَبوفاضل (2)
دو دست خود بر کمر بگرفت، گفت و عباسم جان به قربانت
چرا در خون خفته ای جانا، رسم شقائی بوده پیمانت
چرا گلگون گشته از خونت چهرۀ همچون ماه تابانت
کنم بر سر از غمت جانا، یکه و تنها خاک صحرا را
زادۀ زهرا سبط پیغمبر (2)، یا اَبوفاضل (2)
تو در خواب و در حرم طفلان، گشته بی خواب و تشنۀ آبند
به خاکِ غم خفته اند جانا، کام عطشان و زار و بی تابند
زادۀ زهرا سبط پیغمبر (2)، یا اَبوفاضل (2)
- جمعه
- 26
- مهر
- 1392
- ساعت
- 7:27
- نوشته شده توسط
- یحیی
ارسال دیدگاه